شیدا جونمشیدا جونم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

گل زندگی ما

شیدا دخترم 15 ماهه شدی

دختر خوبم بعد از 10 روز مریضی سخت که معلوم شد بدنت به یه چیزی حساسیت داشته و کهیر زده بود بالاخره خوب شدی و دوران نقاهت رو با سختی پشت سر گذاشتی خدارو شکر که الان حالت بهتر شده و داری بازی میکنی . من الان اداره هستم ولی با مامان جون صحبت کردم دیدم داری حرف میزنی و بازی میکنی . خیلی عزیزم دوست دارم مراقب خودت باش امیدوارم دیگه مریض نشی گل دخترم. ممممممممممممممممممماااااااااااااااااااچچچچچچچچچچچچچچ
13 بهمن 1392

راه افتادن شیدا خانوم

عزیزم شب تولدت شروع به تاتی کردی ولی خیلی با احتیاط کم کم فاصله ای بیشتر رو رفتی که تا دو هفته بعدش کامل دیگه راه افتادی و ماشااله الان دیگه نمی شینی و همش دوست داری راه بری داری خونه رو متر میکنی 
17 دی 1392

عکس با بابا محمد و عمو امیر

بالاخره رفتیم عکسای آتلیه ای که با عمو اینا گرفته بودیم و تحویل گرفتیم خیلی عکسای خوبی شده عزیزم الان که نگاه میکنم می بینم ماشااله چه بزرگ شدی قربون اون قد و بالات برم . اون موقع چهاردست و پا راه می رفتی الان دیگه تاتی میکنی . چند تا از او عکسارو برات میزارم که ببینی   ...
17 دی 1392

یه مهمونی خونگی برای تولد گل دخترم

عزیزم یه مهمونی خودمونی برای تولدت گرفتیم که فقط خانواده بابایی بودن . خانواده عمو امیر و خانواده عمه سمیه و مامان جون و آقاجون اومدن شب دور هم بودیم و شام و کیک خوردیم و برات کادو آوردن  آقاجون و مامان جون 200 هزار تومن پول دادن دستشون درد نکنه  عمو امیر یه انگشتر ست گوشواره گلی آوردن دستشون درد نکنه  عمه سمیه یه سکه پارسیان 700صوتی آوردن دستشون درد نکنه  خلاصه بهت خیلی خوش گذشت برات چند تا عکس میزارم که یادت بمونه عزیزم  ...
19 آبان 1392

واکسن یکسالگیت

امروز با 8 روز تاخیر رفتیم واکسن یکسالگی ات رو با مامامان جون زدیم اولش گریه کردی ولی بعدش نه امروز به خاطر آلودگی هوا مدارس تعطیله من زود میام خونه پشت میمونم  گل دخترم خیلی دلم برات تنگ شده دختر خوبی باش تا مامانی بیاد پیشت. 
19 آبان 1392

یکساله شدنت مبارک

عزیزم تولد یکسالگی ات مبارک  برای تولدت از ماههای قبل کلی تدارک دیده بودم و نقشه های رنگ و وارنگ داشتم که متاسفانه 20 روز مونده به تولدت مامانی فوت کرد که خیلی ناراحت شدیم و نشد که برای گل دخترم تولد بگیرم.خیلی دلم میخواست برام تولد میگرفتم ان اشااله سال بعد جبران می کنیم . خیلی دوست دارم شیدا جونم، روز به روز شیرین تر میشی عزیزم الان دستتو می گیری به مبل و دیوار و خلاصه به همه جا و همش در حال تاتی کردنی فقط یه کمی ترسو هستی میری جلو میز تلویزیون و میگی  می خوای بیای بغل من البته با تاتی کردن ولی اگه دستتو نگیرم نمیای و از جات تکون نمیخوری . امیدوارم سالهای سال زنده باشی و خوشبخت  حالا تصمیم دارم ببرمت آتلیه...
11 آبان 1392

9 ماهگی

عزیز دلم دختر نازم 92/5/10 پنجشنبه صبح بردمت درمانگاه برای قد و وزن همه چی عالی بود ظهرش بردمت با بابایی آتلیه فتوفانیا تو هفت حوض چند تا عکس خوشگل ازت گرفتیم. خیلی عکسای خوبی شد یکی شو بزرگ کردیم زدیم تو خونه تا لذتشو ببریم . خیلی دلم برات تنگ شده عزیزم با اینکه تو خونه جدیدا همش آویزون منی بغل هیچکس نمیری و مامان ماما می کنی و از سر وکول من بالا میری . شیدا جونم چند تا از عکسای نازتو برات میزارم تا یادت بمونه چقدر بامزه بودی  عزیزم ...
19 شهريور 1392

روز دختر

تولد حضرت معصومه (س) نامگذاری شده بنام روز دختر. شنبه 16 شهریور روز دختر بود برات یه دستبند طرح النگو خریدم کادوی روز دختریت عزیز دلم . خیلی به دستت میاد ایشااله که مبارکت باشه ، یه اسباب بازی حلزون هم خریدم که چراغ میزنه و صدا میده و میچرخه . قربونت بشم دختر گلم خیلی دوست دارم ...
19 شهريور 1392

10 ماهگی

دخترگلم شیدا جونم امروز 10 ماهه شدی . عزیزم قبل از به دنیا اومدنت تصمیم گرفتم برات یه وبلاگ درست کنم که کردم ولی هر زمان میخواستم بنویسم نشد امروز که 10 ماهه شدی گفتم هر جور شده شروع کنم تا خاطرات دختر قشنگم و براش بنویسم تا بعدا با خوندنش یادآور گذشته بشه. شیدا جونم تو الان خیلی شیرین شدی و دوست داشتنی کارهایی که میکنی خیلی بامزه است. مثلاً : فوت کردن خیلی جالبه ، بای بای میکنی ، دست دستی ، نا نای ، سینه خیز میری مثل سربازا تند تند خیلی خنده داره ، همش هم میخوای از یه جا بالا بری نمی تونی یه جا بشینی ، عاشق لب تابی چون عکست پشت ضمینه دسک تاپ فکر میکنی مال تو، تا روشن میکنیم هر جوری شده خودت بهش میرسونی با کلی ذوق با دستات میکوبی روی کیب...
10 شهريور 1392
1