10 ماهگی
دخترگلم شیدا جونم امروز 10 ماهه شدی .
عزیزم قبل از به دنیا اومدنت تصمیم گرفتم برات یه وبلاگ درست کنم که کردم ولی هر زمان میخواستم بنویسم نشد امروز که 10 ماهه شدی گفتم هر جور شده شروع کنم تا خاطرات دختر قشنگم و براش بنویسم تا بعدا با خوندنش یادآور گذشته بشه.
شیدا جونم تو الان خیلی شیرین شدی و دوست داشتنی کارهایی که میکنی خیلی بامزه است.
مثلاً : فوت کردن خیلی جالبه ، بای بای میکنی ، دست دستی ، نا نای ، سینه خیز میری مثل سربازا تند تند خیلی خنده داره ، همش هم میخوای از یه جا بالا بری نمی تونی یه جا بشینی ، عاشق لب تابی چون عکست پشت ضمینه دسک تاپ فکر میکنی مال تو، تا روشن میکنیم هر جوری شده خودت بهش میرسونی با کلی ذوق با دستات میکوبی روی کیبور، بابایی میگه اینقدر دکمه هاشو فشار دادی که سفت شده ، گوشی هامونم همین مشکل و داره عکس تو ضمینه اشه تا دست میگیریم خودت و پرت میکنی تا گوشی رو بگیری بعد هی دکمه وسطشو میزنی آهنگ وصل میکنی آهنگ و قطع مکنی خلاصه که خیلی نمکی شدی .
من و بابایی عاشق توایم و خیلی دوست داریم.
میگم بوس بده سرتو میاری جلو پیشونیتو میزاری روی لبامون خیلی خیلی باحالی!!!!!!!!!!